جدول جو
جدول جو

معنی بازپس ایستادن - جستجوی لغت در جدول جو

بازپس ایستادن
(مُ)
باز پس استادن. عقب ماندن. بدنبال ماندن.سپس ماندن. تخلف. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب). اذمام. (تاج المصادر بیهقی) : پس بیژن از پدرو ملک بازپس استاد و آنجا بماند. (تاریخ قم ص 80) ، تفقد. دلجوئی. پژوهش حال: و شاعران دیگر پس از آنکه هفت سال بی تربیت و بازجست و صلت مانده بودند، صلت یافتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387)، مؤاخذه: مسعود چون بشنید (تفتیش حرم محمد محمود را) سخت ملامت کرد بکتکین را ولکن بازجستی نبود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 67)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز ایستادن
تصویر باز ایستادن
ایستادن، توقف کردن، برجا ماندن، خودداری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ حَ بَ)
رجوع به بازپس ایستادن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ صارْ رَ)
رد کردن. بازگرداندن. مسترد کردن. مسترد داشتن: منصور عهد شام و بصره بدو (به ابومسلم) فرستاد، گفت مرا بکار نیست و بازپس فرستاد. (مجمل التواریخ و القصص). همه را خلعت دادی و بازپس فرستادی. (تاریخ بخارای نرشخی ص 105).
لغت نامه دهخدا
(غَ غَ زَ دَ)
پشت سر ایستادن. در عقب ایستادن. رجوع به واپس استادن و واپس استیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باز ایستادن
تصویر باز ایستادن
متوقف بودن، فرو ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز ایستادن
تصویر باز ایستادن
امتتاع کردن، متوقف شدن
فرهنگ واژه فارسی سره